happy-girl

have a nice time

happy-girl

have a nice time

!

  

این وبلاگ  

  

 تا اطلاع ثانوی   

   

تعطیل می باشد 

  

  

چرا هیچ وقت عنوانی به ذهنم نمی رسه؟!؟!؟!؟!

 به نام خدا

تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net 

نمی دونم از کجا باید شروع کنم اصلا" حسش نیست یعنی کلا"‌هیچ وقت حسش نیست! 

خوش حالم خیلی خیلی خوش حالم . امروز زنگ آخر تو مدرسمون مسابقه هندبال دوما با سوما بود ما هم یه ربع اول زنگ تفریح بیرون بودیم بعدش به اصرار دوساتان اومدیم بالا و از پنجره بازی رو تماشا کردیم. مشغول تماشا بودیم که یهو یه کانگورو ___________________________ 

بقیش دیگه اینجا گقته نشه خیلی خیلی بهتره. آخرشم که آخرای بازی بود رفتیم پایین اما سریع تموم شد و طبق معمول سوما بردن. آخی! همش می خوام یه چیزیو بگم نمی تونم. 

 

میگم حالا بیایم تو بحث اصلی. 

اول یه آشنایی درباره ی دوستام بدم که جای ابهام وجود نداشته باشه. 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

حالا 

 به دهه ی فجر نزدیک می شیم. مدرسه ی ماهم طبق معمول مدرسه رو تزیین می کنه دیگه. شنبه ی همین هفته زنگ آخر که ما پرورشی داشتیم و رفته بودیم حیاط معاون پرورشی مدرسمون من و نگین و درسا و شکیبا رو که اونجا بودیم و صدا کرد و بهمون گفت که تو تزیین مدرسه بهشون کمک کنیم. راستشو بخواین تو این سه ساله که تو این مدرسم نه من و نه دوستام تا به حال واسه این کارا کمک نکردی بودیم.گفتیم دیگه سال آخره حداقل یک دفعه تجربش کنیم . قبول کردیم. اولین کار زدن گونی به دیوار بود. از این گونی کنفا که قهوه ای هستن. تا یه جاهایی این کارو انجام دادیم بعد خانم ثابت (معاون پرورشی) بهمون رنگ داد و گفت روی این گونیا شعار بنویسیم. آخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــی انقد خوش گذشت. خیلی باحال بود آخراش که من رفته بودم تو وضوخانه دستمو بشورم یهو نگین اومد تو! وااااااااااااااااااای! کل مانتوش( یه کم کمتر) شده بود قرمز قرمز. نگو رنگ قرمز از دستش افتاده روش . طفلک. دلم واسش سوخت اما اشکال نداره.  مهم اینه که تمیز شد. 

اون روز تموم شد فرداش یعنی یکشنبه ما که خیلی خوشمون اومده بود از کارای دیروز از معلم قرآنمون اجازه گرفتیم بیایم کمک کنیم . خانوم هم اجازه داد و این دفعه من و شکیبا و آنیتا و نگین اومدیم پایین. 

قرار شد روی برد با پارچه پرچم ایران درست کنیم نزدیک به 1 ساعت سرش موندیم آخرم الکی یه جوری سر همش کردیم. اینا واسه طبقه ی اول بود. رفتیم طبقه ی دوم که کلاس ماست و قرار شد که روزنامه های اون زمانو که کاور دورشون بود و بچسبونیم به همه ی دیوارای طبقه.  

چسبوندیم و تموم شد . بعد همین شد و دیگه هیچ کاری نکردیم اما همینشم خیلی بود. چ 

مدرسمون اااااااااااااااااااااااااااانقدر قشنگ شده. تازه تو حیاطشم یعنی حیاط هاش کلی پرچم گذاشتن یعنی زمینو کندن و پرچم کاشتن  

تازه قراره از کسایی که کمک کردن ( ما رو میگه ها) سر صف تقدیر ویژه بشه  

همین دیگه کارنامه ها رم گرفتیم دیگه .واسه خودمو نمی گم اما درسا و پگاه معدل هاشون 20 شد. بقیمونم خوب شدیم چون ما کلا" بچه های خوبی هستیم. 

خب دیگه چیزی یادم نمیاد بگم. 

نظر یادتون نره 

فعلا"‌بای  

دعای امروز:‌ خدایا پرسپولیس ببره خسته شدیم از مساوی!!!!!!!!! نگا نگا ! اه. انگار طلسم شده. ببین چجوری توپ از خط دروازه برگشت . 

 گــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــل بردیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم. 4 دقیقه ی آآآآآآآآآآآآآآآآخر! 

هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

وااااااااااااااااااااااااااااای خدا! بردیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم 

ایول کریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم عجب گلی زدی. 

خدایا شکرت!  

دوست دارم 

آخی استقلالیا دلم بد واستون سوخت! 

امکان داره بین من که پرسپولیسیم و اونایی که استقلالین اختلاف پیش بیاد.خواهش می کنم این اتفاق نیفته. ناراحت نشین باشه؟